(1166)گفت خرگوش الامان عذریم هست |
|
گر دهد عفو خداوندیت دست |
(1167) گفت چه عذر اى قصور ابلهان |
|
این زمان آیند در پیش شهان |
(1168) مرغ بىوقتى سرت باید برید |
|
عذر احمق را نمىشاید شنید |
(1169) عذر احمق بدتر از جرمش بود |
|
عذر نادان زهر هر دانش بود |
(1170) عذرت اى خرگوش از دانش تهى |
|
من نه خرگوشم که در گوشم نهى |
(1171) گفت اى شه ناکسى را کس شمار |
|
عذر استم دیدهاى را گوش دار |
(1172) خاص از بهر زکات جاه خود |
|
گمرهى را تو مران از راه خود |
(1173) بحر کاو آبى به هر جو مىدهد |
|
هر خسى را بر سر و رو مىنهد |
عفو خداوندیت دست: یعنی از روی بزرگی وسروری مر عفو کن
اى قصور ابلهان:یعنی ای نمونهْ آشمار کوتاهی وتقصیر مردم نادان
مرغ بىوقت. نظیر: مرغ بىهنگام، شوم است وسرش را باید برید.
عذر احمق بتر از جرمش بود: نظیر: عذر بدتر از گناه.
من نه خرگوشم: یعنی من غافل نیستم، گول نمی خورم.
ناکس: یعنی ضعیف، بیچاره.
استم دیده: یعنی ستم دیده، کسی که به او ظلم شده است.
زکات جاه: حقوقى که اداء آن بر ارباب قدرت و بزرگان لازم مىگردد برای رعایت احوال ضعفا و داد ورزیدن و سخن مظلومان شنیدن،ورسیدگی به زیر دستان. این تعبیر برگرفته است از حدیث: زکاة الجاه اغاثه اللهفان.[1]
بحر کاو آبى به هر جو مىدهد: معمولاً آب از جوی و رودخانه به دریا می رود اما دراینجا منظور مولانا این است که دریا منبع آب است وآب جوی هم از ابری است که ازبخار دریا پدید می آید.
( 1166) خرگوش گفت امانم بده که عذر موجهى دارم اگر بزرگانه عفوم فرمایى.() و اجازه دهى خواهم گفت تو خداوندگار و پادشاهى و من بنده درگاه.( 1167) شیر گفت چه عذرى؟ اى ابله بىشعور این وقت بحضور شاه حاضر مىشوند؟( 1168) تو مرغ نابهنگامى باید سرت بریده شود و عذر احمقان مسموع نیست.( 1169) عذر احمق بدتر از گناه او است و عذر نادان زهر دانش است. ( 1170) اى خرگوش نادان من گوش خر ندارم که عذر ترا بشنوم.( 1171) خرگوش گفت اى پادشاه بیا و یک ناکس را کس تصور کن و عذر یک ستمدیدهاى را بشنو.( 1172) براى سلامتى جان و صدقه سر خود بىچاره گمراهى را از در خانه خود مران. ( 1173) دریا که بهزاران جوى آب مىدهد هر خسى را بالاى امواج آب خود مىنشاند.
(1174) کم نخواهد گشت دریا زین کرم |
|
از کرم دریا نگردد بیش و کم |
(1175) گفت دارم من کرم بر جاى او |
|
جامهى هر کس برم بالاى او |
(1176) گفت بشنو گر نباشم جاى لطف |
|
سر نهادم پیش اژدرهاى عنف |
(1177) من به وقت چاشت در راه آمدم |
|
با رفیق خود سوى شاه آمدم |
(1178) با من از بهر تو خرگوشى دگر |
|
جفت و همره کرده بودند آن نفر |
بر جاى او: به کنایه: در محل استحقاق.
جامهى کسى را ببالاى او بریدن: به کنایه، کارى باندازه و شایستهى کسى کردن. یعنی من درجای مناسب کرم وبزرگواری دارم.
جاى لطف: یعنی اگرچه لایق لطف نیستم.
اژدرهای عنف: یعنی در برابر تو تسلیمم به هرچه بر سرم آید.
آن نفر: یعنی آن گروه نخجیران.
( 1174) دریا از این بخشش کاسته نخواهد شد و هر چه کرم کند بیش و کم نمىشود.( 1175) شیر گفت البته من کرم دارم ولى بجاى خودش و هر کسى را مشمول آن نخواهم کرد. ( 1176) خرگوش گفت عذرم را مىگویم بشنو اگر لایق لطف نبودم بهرچه که از جانب تو آید تسلیمم.( 1177) من موقع چاشت با رفیق خودم بسوى شاه مىآمدیم. ( 1178) من بودم و خرگوش دیگرى که با من همراه کرده بودند که نزد شاه آئیم.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |